Page 23 - 16 & 17 all
P. 23
محمد رضا برمر شعروادب
در جستجوی آب ِی آرام
راه افتاد هام،
میان عل فهایی که خواب باران را م یبینند.
باد ،دستی از جن ِس پرنده دارد،
روی گون ههای درختان م یلغزد،
و از ل ِب چشمه،
کلما ِت روش ِن آب را م ینوشد.
جهان ،سای های بلند است،
که بر دو ِش یک پرنده افتاده.
چش مهایم را م یبندم،
تا در روشنای ِی عبو ِر رود،
خودم را پیدا کنم.
سای ههاکوتاهم یشوند،
خورشید از گلوگا ِه کوه بالا م یرود،
و من،
در جستجوی آب ِی آرام،
از مر ِز باری ِک خیال عبور م یکنم.