Page 84 - alllllll
P. 84

‫دورهمی‬

‫چقدر اینتهرانرادوستدارم‬

‫صبـحیکـیاز اولیـنروزهـایاسـفنداسـت‪ ،‬آسـما ‌ن‬                   ‫مهدی کتابدار‬
‫تهــران بارانــی اســت‪ .‬رادیــوی تاکســی روشــن اســت‪.‬‬
‫گوینــده صــدای شــهر م ‌یگویــد‪ :‬آمــد و شــد خودروهــا بــا‬
‫کنــدی صــورت م ‌یگیــرد‪ .‬وقــوع دو تصــادف در حدفاصــل‬

                                     ‫فـ ـان تـ ـا تقاطـ ـع‪...‬‬
‫ســاعتبــهمقصــدرســیدنرادر مســیریابچــکم ‌یکنــم‪.‬‬
‫یــکربــعدیرتــر از ســاعتقــرار خواهــمرســید‪.‬راننــده کــه‬
‫انـگار اضطـرابمـنرادر چشـ ‌مهایمخوانـده‪،‬مـی گویـد‪:‬مـن‬
‫بـااجـازه‪،‬م ‌یخـواماز کوچـهپـس کوچـهبـرم‪...‬چیـزینگفتـم‪.‬‬

‫ســرم را بــالاآوردم‪ ،‬دیــدم کــه در آینــه بــه مــن نــگاه م ‌یکنــد‪ .‬تکــرار‬
‫کـرد‪ :‬آقـا بـرم؟ گفتـم‪ :‬بفرماییـد‪ .‬چنـد لحظـه بعـد‪ ،‬پیچیـد در کوچـه‌ای‬
‫و بـا بـوق زدن از وانتـی کـه در حـال پـارک کـردن بـود‪ ،‬راه گرفـت و‬
‫بــار دیگــر پیچیــد در کوچــ ‌های دراز کــه آب بــاران در نهــر وســطش‪،‬‬

                                               ‫جـاری شـده بـود‪...‬‬
‫سـرم بـه خوانـدن چنـد پیـام گـرم شـد و وقتـی بیـرون را نـگاه کـردم‪،‬‬
‫متوجــه شــدم کــه بــه مقصــد نزدیــک شــده‌ایم‪ .‬بــاورم نمــی شــد‪،‬‬

              ‫‪35‬دقیقـه زودتـر از حرکـت بـه مقصـد رسـیده بـودم‪.‬‬
‫اتوبـوس سـرم ‌های و پـر از لکـه هـای رنگـی «تهـران دوس ‌تداشـتنی» از‬

                 ‫یـک سـاعت قبـل در مبـدا‪ ،‬منتظـر گردشـگران بـود‪.‬‬
   79   80   81   82   83   84   85   86   87   88   89