Page 82 - alllllll
P. 82

‫زندگــی م ‌یبینــم‪ ،‬و اســب را بــه عنــوان نمــاد ارتبــاط بیــن تمد ‌نهــا‪.‬‬
‫همچنیــن‪ ،‬کارگــران شــاد شــالیزارهای برنــج را نقاشــی م ‌یکنــم تــا‬

                                ‫شـادی و امیـد را بـه تصویـر بکشـم‪.‬‬
‫درخـت‌کاری نیـز بـرای مـن نمـاد پیونـد بـا طبیعـت اسـت‪ .‬در فرهنـگ‬
‫مـا‪ ،‬کاشـتن درخـت در روز پانزدهـم اسـفند‪ ،‬نشـا ‌ندهنده احتـرام بـه‬

                                  ‫طبیعـت و اسـتقبال از بهـار اسـت‪.‬‬

                   ‫تا چه زمانی در شهرداری تهران کار م ‌یکردید؟‬
‫مــن تــا دوره شــهرداری آقــای غلامرضــا نی ‌کپــی در شــهرداری تهــران‬
‫مشـغول بـه کار بـودم‪ .‬ایشـان برخـورد خوبـی با هنـر نداشـتند‪ .‬پـس از آن‪،‬‬
‫وقتـی آقـای منصـور روحانـی قزوینـی وزیـر کشـاورزی شـد‪ ،‬بـه وزارتخانـه‬
‫کشـاورزی دعـوت شـدم و بـه مـدت ‪ ۶‬سـال در آنجـا مشـغول بـه کار بـودم‪.‬‬
‫در ایـن مـدت‪ ،‬بـه طراحـی اولیـن پار ‌کهـای کویـری در شـهرهایی ماننـد‬

             ‫یـزد و کرمـان پرداختـم و در سـال ‪ ۱۳۵۷‬بازنشسـته شـدم‪.‬‬

‫وقتــی کارهــای خودتــان در شــهرداری تهــران را م ‌یبینیــد‪،‬‬
                                        ‫چـه احساسـی داریـد؟‬

‫مسـلماً احساسـات مثبتـی دارم‪ .‬وقتـی از بزرگرا‌ههـا یـا کنـار پار ‌کهـا‬
‫عبــور م ‌یکنــم‪ ،‬انــرژی خوبــی م ‌یگیــرم‪ .‬طراحــی فضــای ســبز‬
   77   78   79   80   81   82   83   84   85   86   87