Page 61 - all 2
P. 61
بودنـد .و بعـد از پایـان جنـگ ،مدیریت شـهری یک بـه یک به دیـدار این
فعـالان رفت .نه از سـر تشـریفات ،که از سـر قدردانی واقعـی .در مغاز ههای
کوچـک ،کنار دخل و پیشـخوان ،از آ نها تشـکر کردیم کـه در تاری کترین
روزهـا ،فانوس زندگـی بودند.
مـا هنـوز در حال مستندسـازی ایـن روزها هسـتیم ،اما خـوب م یدانیم که
خاطـرات جنـگ ،فقط در عک سهـای خـون و دود خلاصه نم یشـود .در دل
این خاطـرات ،صحن ههایی هسـت از مهربانی مـردم ،از پایداری کسـبه ،و از
اشـ کهایی کـه برای نجـات یکدیگر ریخته شـد.
در بلـوار خاطـرات تهـران ،ایـن بـار خاطـر های نقش بسـت که سـا لها در
حافظـه جمعـی ما زنـده خواهـد مانـد :همدلـی در دل جنگ و اضطـراب .
هانیه ربیعی
روایتیکشهروندعادی
همه چیز از یه تعطیلی و عید پرشور و عشق شروع شد!!!
تمـوم کشـور از شـهر گرفتـه تـا روسـتاها همـه بسـاط پرچـم رنگـی و
موکـب دلـی و خوشـحالی رو برپـا کـرده بـودن تـا برسـن بـه حـرف و
زبـون مشـترک همـه شـیعیان عیـد امیـر المومنیـ ن(ع) ...کـی فکرشـو
م یکــرد؟ ؟؟در وهــم و تصــورم نم یگنجیــد یهــو ,یــک دفعــه جنــگ
بشــه! اونــم کجــا تــوی ایــران !! شــاید خیلیامــون حتــی فکرشــم بــه
ذهنمــون خطورنم یکــرد یــه روزی تــوی کشــورمون ؛ و خاکمــون ایــن
اتفــاق ب یفتــه.
آسـمون شـهر پـر از نـور؛ امـا نـه بـرای شـادی و پایکوبـی بلکـه بـرای
تــرس و نگرانــی و دلهــره مردمــی کــه تنهــا خواســته و دلخوشیشــون
آرامــش و زندگــی حداقلیــه ....ایــن متــن روایتــه روز شــمار دوازده روز؛
جنگـه ناعادلانـه ایـن مـردم نیسـت!
م ینویســم بــرای آروم کــردن دلــی کــه حتــی بعــد از روزهــا هنــوزم
بـا یـه جرقـه کوچیـک میشـکنه و میلـرزه؛ دسـتایی کـه کمـی لـرزش
گرفتـه و قلـم تـو دسـتش آروم و قـرار نـداره...
اگــه از مــن بپرســن جنــگ هیچوقــت ،هیــچ جــا ،بــرای هیــچ کــس
خــوب نیســت!
جنــگ بیماریــه یــک بیمــاری لاعــاج و ب هشــدت دردنــاک کــه نــه
شماره | 19تیر ماه | 59 | 1404