Page 60 - all 2
P. 60

‫دل‌نوشته‬                     ‫‪58‬‬

‫| ماهــــــــنامه داخـــــــــــــلی‬
‫روابط عمومیهای شهرداری تهران‬
‫شمـــــــــاره ‪ | 19‬تیـــــــــر ماه | ‪1404‬‬

                                ‫دنیـای کوچک وبـی پناهش آمـده بود»‪.‬‬
‫ایـن تصویـر‪ ،‬فراتـر از یک عکس بـود؛ فریادی بصـری بود از ظلـم ب ‌یپایان‪.‬‬
‫خیلـی زود در رسـان ‌ههای جهـان پیچیـد و مثـل آینـ ‌های‪ ،‬چهـر ‌ه واقعـی‬
‫جنایـت را بـه دنیـا نشـان داد‪ .‬همیـن کافی بـود تا رسـان ‌ههای وابسـته به‬
‫رژیم صهیونیسـتی دسـتپاچه شـوند و مثل همیشـه‪ ،‬به تهمـت و تحریف و‬
‫برچسـب «صحن ‌هسـازی» متوسـل شـوند‪ .‬اما واقعیت را نم ‌یشـود سانسور‬
‫کـرد‪ ،‬وقتـی از دل خـاک و خـون بیـرون زده‪ ،‬و وقتـی میلیو ‌نها چشـم از‬

                         ‫گوش ‌هگوشـ ‌ه جهـان آن را بـا قلبشـان دید ‌هاند‪.‬‬
‫ایـن پـدر‪ ،‬حالا بـرای من نه فقـط یک بازمانـده‪ ،‬کـه راوی بخشـی از تاریخ‬
‫اسـت‪ .‬تاریخـی که بـا خون کودکان نوشـته م ‌یشـود و در حافظـ ‌ه جمعی ما‬

                                                         ‫باقـی م ‌یماند‪.‬‬
‫این روزها‪ ،‬بلوار کشـاورز دوباره شـلوغ اسـت‪ .‬ماشـی ‌نها م ‌یگذرنـد‪ ،‬آد ‌مها‬
‫م ‌یرونـد‪ ،‬امـا کسـی کـه آن روز را از نزدیـک دیـده باشـد‪ ،‬م ‌یدانـد آ ‌نچه‬
‫بـر دیوارهـا‪ ،‬درخ ‌تها‪ ،‬و آسـفالت ایـن خیابان نشسـته‪ ،‬فقط خـاک جنگ‬

                                              ‫نیسـت؛ یاد همدلی اسـت‪.‬‬
‫در لحظ ‌ههـای بحرانی‪ ،‬میزان سـرمایه اجتماعی و انسـجام یـک جامعه خود‬
‫را نشـان م ‌یدهـد‪ .‬حادثـه بلـوار کشـاورز یک آزمـون بـود‪ .‬آزمونـی برای‬
‫مـردم‪ ،‬بـرای نهادها‪ ،‬برای رسـان ‌هها و بـرای مـا‪ .‬آزمونی که از دل خاکسـتر‪،‬‬
‫توانسـت تصویر روشـنی از ایسـتادگی شـهروند ایرانـی را به جهان نشـان‬

                                                                  ‫د هد ‪.‬‬
‫در میانـ ‌هی این بحـران‪ ،‬مأموریت ما فقـط مدیریت بحران نبود؛ مـا باید روح‬
‫شـهر را زنده نگه م ‌یداشـتیم‪ .‬همـان روز‪ ،‬مهندس روحانی‪ ،‬شـهردار منطقه‬
‫‪ ۶‬تأکیـد کـرد‪« :‬نباید بگذاریم چهره غالب شـهر‪ ،‬چهره جنگ باشـد‪ .‬تهران‬

                         ‫باید بایسـتد‪ ،‬بایـد زندگی را در خـود حفظ کند‪».‬‬
‫بـا همیـن رویکـرد‪ ،‬از همـان سـاعات ابتدایـی‪ ،‬جلسـاتی فوری بـا اصناف‬
‫برگـزار کردیـم‪ .‬بـا صاحبـان مغاز ‌ههـا‪ ،‬نانوایـان‪ ،‬داروخان ‌هها‪ ،‬فروشـگا ‌هها و‬
‫رسـتورا ‌نها حرف زدیـم‪ .‬به آ ‌نها گفتیم‪« :‬شـما نباید شـهر را تـرک کنید‪،‬‬

                  ‫شـما بخـش جدای ‌یناپذیـر از جان این شـهر هسـتید‪».‬‬
‫پاسـخ اصنـاف فراتـر از انتظـار بود‪ .‬بـا همـه اضطـراب و نگرانی‪ ،‬بسـیاری‬
‫ماندنـد‪ .‬مغاز ‌ههـا را بـاز نگـه داشـتند‪ .‬دارو رسـاندند‪ ،‬نـان پختنـد‪ ،‬بـه‬
‫سـالمندان و مـردم کمک کردنـد‪ .‬در منطقـ ‌های که قلب پایتخت محسـوب‬
‫م ‌یشـود‪ ،‬جریـان حیـات را حفـظ کردند؛ نـه فقـط در کالبد‪ ،‬بلکـه در معنا‪.‬‬
‫دوازده روز جنـگ‪ ،‬دوازده روز اضطـراب‪ ،‬صـدای آژیر و انفجـار‪ ،‬اما نهادهای‬
‫خدمـت رسـان منطقـه ‪ ۶‬همچنـان در حـال خدمت رسـانی به شـهروندان‬
   55   56   57   58   59   60   61   62   63   64   65