Page 59 - all 2
P. 59

‫مهدی بابایی‬

                                ‫مدیر روابط عمومی منطقه ‪6‬‬

‫درنگیبر حادثهبلوار کشاورز وهمبستگیشهر در میان ‌هجنگ‬

‫‪ ۲۵‬خردادمـاه‪ ،‬سـاعتی از بعدازظهـر گذشـته بود که از ب ‌یسـیم اعلام شـد‬

‫بلـوار کشـاورز مـورد اصابت قـرار گرفتـه‪ .‬اسـم این بلـوار بـرای تهران ‌یها‬

‫فقـط یک لوکیشـن جغرافیایی نیسـت؛ یـک تاریخ اسـت‪ .‬بلـوار خاطرات‪،‬‬

‫بلـواری کـه قـدم بـه قدمش با نوسـتالژی شـهر گـره خـورده‪ .‬صـدای پای‬

‫بچ ‌ههایـی که از مدرسـه بیـرون م ‌یآمدند‪ ،‬پرسـ ‌ههای شـاد دانشـجویان‪ ،‬و‬

‫پیرمردهایـی که با روزنامـه در دسـت‪ ،‬درخ ‌تهای چنار را تکی ‌هگاه سـکوت‬

                                                          ‫خـود م ‌یکردند‪.‬‬

‫حـالا بلـوار کشـاورز خیابان شـهید حجـت دوسـت ‪ ،‬خا ‌کگرفته‪ ،‬سـاکت‪،‬‬

                                ‫زخمـی و مملو از صـدای فریـاد بود‪.‬‬

                      ‫بلافاصلـه خودمان را به محل رسـاندیم‪ .‬تصویری‬

   ‫این تصویر ‪ ،‬فراتر‬  ‫کـه پیـش رویمان گشـوده شـد‪ ،‬ترکیبی بـود از‬
  ‫از یکعکسبود؛‬        ‫ویرانـی و وقار‪ .‬در دل خاک و دود‪ ،‬مردم ایسـتاده‬
‫فریادی بصری بود از‬    ‫بودنـد؛ نـه فقط بـرای تماشـا‪ ،‬کـه بـرای کمک‪.‬‬
‫ظلمب ‌یپایان‪.‬خیلی‬     ‫هی ‌چکـس منتظـر فرمان یا دسـتور نبـود‪ .‬مردم‪،‬‬
  ‫زوددر رسان ‌ههای‬    ‫ب ‌یهیـچ تـرس یـا تردیـدی‪ ،‬شـده بودنـد کادر‬
‫جهان پیچید و مثل‬      ‫امـدادی‪ .‬صحن ‌ههـا دراماتیـک نبودنـد‪ ،‬واقعـی‬
‫آین ‌های‪،‬چهر ‌هواقعی‬
   ‫جنایت را به دنیا‬            ‫بودنـد‪ .‬پـر از درد‪ ،‬ولـی آکنـده از مهر‪.‬‬
                      ‫یـک تصویـر برایـم جاودانـه شـد‪ :‬نـوزادی که‬
         ‫نشان داد‬

                      ‫لباسـش از خون آغشـته بود‪ ،‬در آغـوش پدرش‪،‬‬

‫حیـر ‌تزده‪ ،‬سـاکت‪ .‬ایـن تصویر بعدهـا در فضای رسـان ‌های جهـان پیچید و‬

‫رسـان ‌ههای حامی رژیم صهیونیسـتی تلاش کردند آن را جعلی و سـاختگی‬

‫معرفـی کننـد؛ اما واقعیـت را نم ‌یتوان سانسـور کرد‪ ،‬ب ‌هویژه وقتی از چشـم‬

                                ‫مـردم روایت م ‌یشـود‪.‬‬

‫بعـد از آن حادثـ ‌ه تلـخ‪ ،‬توفیق یافتـم با این مـرد بزرگوار دیـدار کنم؛ پدری‬

‫کـه تصویـرش در میان ظلـم و جنگ‪ ،‬جهانی شـد‪ .‬کلامش آرام‪ ،‬صبـور و در‬

‫عیـن حـال‪ ،‬پـر از درد نگفتـ ‌های بود‪ .‬امـا آ ‌نچـه در ذهن من برای همیشـه‬

‫نقـش بسـت‪ ،‬نـه فقـط حر ‌فهـای او‪ ،‬بلکه تصویـری بـود کـه از دل فاجعه‬

‫بیـرون زده بـود‪« :‬نـوزادی در آغـوش پـدر‪ ،‬غـرق در خـون‪ ،‬اما سـاکت‪ .‬نه‬

‫گریـه م ‌یکرد‪ ،‬نـه م ‌یلرزیـد‪ .‬فقط نـگاه م ‌یکرد‪ .‬حیـر ‌تزده از آنچه بر سـر‬

‫شماره ‪ | 19‬تیر ماه | ‪57 | 1404‬‬
   54   55   56   57   58   59   60   61   62   63   64