Page 122 - alllllll
P. 122
طهران 120
| ماهــــــــنامه داخـــــــــــــلی
روابط عمومیهای شهرداری تهران
شماره 14و | 15بهمن و اسفند ماه
وقتـی آن غوغـا و ولولـه را شـنید ،فکـر کـرد مـردم بـه خاطـر
ورودش اعتــراض کرد هانــد و شــهر در شــرف انقــاب اســت .از
ایـن رو ،از تهـران فـرار کـرد».
در مناجا تهــا ،از درد درمنــدان ،حاجــت حاجتمنــدان ،شــفای
بیمـاران ،قـرض قـر ضداران و رهایـی زندانیـان یـاد م یکردنـد.
البتـه ناگفتـه نمانـد کـه برخـی از کسـانی کـه مناجا تهـا را بـا
صـدای بلنـد م یخواندنـد ،بیشـتر درصـدد خودنمایـی و جلـب
توجـه بودنـد ،امـا در مقابـل ،مردمـی هـم بودنـد کـه آهسـته
و در جهــت رضــای خــدا و بــا نیــت خالــص ایــن کار را انجــام
میدادنــد.
بعـد از دعاهـا ،نوبـت بـه بیـدار کـردن یکدیگـر در سـحرگاهان
میرســید کــه نشــا ندهند ه صمیمــت ،صفــا و همبســتگی
مـردم آن دوران بـود .اولیـن کسـی کـه بیـدار م یشـد ،موظـف
بــود اهالــی خانــه و خانههــای دیــوار بــه دیــوار را بــا کوبیــدن
مشــت بیــدار کنــد .ایــن مشــ تکوبی اتــاق بــه اتــاق تــا آخــر
حیــاط ادامــه م ییافــت و هــر کســی کــه بــا ایــن روش بیــدار
نم یشــد ،بــه در اتاقــش م یکوبیدنــد یــا از ســوراخ بخار یهــا
داد م یزدنــد.
جعفــر شــهری در کتــاب «طهــران قدیــم» در ایــن زمینــه
م ینویســد« :پیرمردهــای شــو خطبع و خو شقریحــهای هــم
در محـات بودنـد کـه بـرای تفریـح و سـرگرمی ،بـه دور کوچـه
و خان ههــای آشــنایان م یگشــتند و بــا چو بدســتی و عصــا
و لگــد بــر در خان ههــا م یزدنــد و بــا جملاتــی مثــل «مشــدی
ممدلـی بیـداری؟» مـردم را بـه بیـدار شـدن و کار خیـر دعـوت
میکردنــد.
عـد های هـم بودند کـه ایـن کار را جزو وظایف پسـندیده دانسـته
و آن را جـزو نذرهـای خـود قـرار داده بودنـد .آ نهـا بـا خوانـدن
اشــعار مناجا تنامــه و دعــا و هــو انداختــن بــه کوچههــا ،بــه
محل ههــای خــارج شــهر رفتــه و مــردم حومهنشــین را بیــدار
میکردنــد».
در عصـر قاجاریـه ،افـراد قشـون و قزا قخانـه در دو وقـت سـحر
و افطــار در میــدان توپخانــه و درواز ههــای شــهر مبــادرت بــه
شـلیک چنـد تیـر میکردنـد تـا بـا صـدای تـوپ ،مـردم را از
رسـیدن ایـن دو زمـان باخبـر سـازند .یکـی دیگـر از را ههایـی