Page 49 - all 2
P. 49
حـوادث روزنامـه رو نخونـه ولـی خبـر جنـگ رو تـو صفحـه اول بـا
تیتــر درشــت کار میکنــن .جنــگ ،خودشــو تحمیــل میکنــه .بــا
صـدای اولیـن انفجـار مثـل یـه مهمـون ناخونـده بـا پاهـای کثیفش
میـاد تـوی خونتـو و تـا بـه خـودت بیـای همـه جـا سـرک میکشـه.
دیگـه هـر کاری میکنـی و بـه هـر چـی فکـر میکنـی یـه گوشـه
نشســته و بهــت زل زده .همــه چــی رو کــه نمیشــه گفــت .گفتــم:
م ینویســم .از جنــگ م ینویســم.
بایــد از یــه جایــی دوبــاره شــروع م یکــردم و حــالا انــگار ایــن
بهتریـن فرصـت بـود واسـه نوشـتن .بهـش گفتـم امـا روایـت مـن
از جنـگ یـه روایـت معمولیـه .خیلـی معمولـی .صبـح ،تلفنـی بـا
مــادرم صحبــت کــرده بــودم و مفصــل بــرام تعریــف کــرده بــود
کــه خون ههــای حوالــی مدرســهای کــه تــوش درس م یخونــدم در
اثـر حملـه دشـمن بـه چـه روزی افتـاده .ذهنـم هـر وقـت بیـکار
م یشــد ســعی م یکــرد تصویــر اون
خون ههــا رو ترســیم کنــه .پنجر ههایــی
معمول یترین کــه شیشــ ههاش شکســته ،پنجر ههایــی
روای تها هم بالاخره کــه درگاه نــدارن .درگا ههایــی کــه گلــدون
نـدارن .چـی داری م یگـی؟ کـدوم گلـدون
خونده میشن .با مـرد حسـابی؟ ترقـه کـه در نکـردن .جنگه.
نوشتنه که صدامون بعـد ،اون غـزل سـهیل محمـودی رو زمزمـه
کــرده بــودم .همــون کــه تــوی کتــاب
شنیده میشه .با فارســی دبیرســتان بــود .دلــم شکســت هتر
نوشتنه که میشه
این جنگ تحمیلی رو
محکوم کرد
از شیشــ ههای شــهر شماســت /شکســته
بـاد کسـی کایـن ُچنینمـان م یخواسـت ...شـاید بایـد اینـارو بهـش
م یگفتــم تــا دقیقــا دســتگیرش م یشــد وقتــی میگــم روایــت
معمولــی از چــی صحبــت م یکنــم .بایــد م یدونســت بــا خــودم
قــرار گذاشــتم تــا اون خون ههــا مثــل روز اولــش نشــده ،گــذرم
اونــورا نیفتــه.
واســه ایــن حرفــا دیــر شــده بــود .بایــد خودمــو جمــع و جــور
م یکــردم .وســط ایــن خرابیــا اگــه ننویســیم چیــزی خلــق
نمیشــه .جنــگ همینــو م یخــواد .اینکــه بگــی نــه ،نمیرســم،
نم یتونــم .الان تــو ایــن وضعیــت نمیشــه .آره ،انــگار همینــو
میخــواد .اگــه ســرت بــه کاری گــرم نباشــه ،راح تتــر خودشــو
جــا میکنــه .در ثانــی تــا ننویســیم روایتــی ازیــن روزا نم یمونــه.
شماره | 19تیر ماه | 47 | 1404