Page 19 - all
P. 19

‫وقتی یک عروسک گــــــپ‬
      ‫زبان گویایشهر می‌شود‬

               ‫وقتــی قــرار شــد شــهرداری از پشــت میزهــای اداری‬
               ‫بیــرونبیایــدومســتقیمدر دل کوچ ‌ههــاوخیابا ‌نهــا‬
               ‫بــا مــردم حــرف بزنــد‪ ،‬یــک عروســک متفــاوت متولــد شــد؛‬
               ‫«شــهردادشــ ‌شآبادی»‪.‬شــخصیتی کــهبــاصدایــیمردمــیو‬
               ‫لحنـی صمیمـی‪ ،‬پلـی شـده میـان مدیریت شـهری و شـهروندان‪.‬‬
               ‫اونـهمدیـر اسـت‪،‬نـهقهرمـان‪،‬بلکـهیـکمیانجـیشنواسـت؛‬
               ‫سـفیر خـاقروابـطعمومـیمنطقـه‪ ۶‬کـه آمـدهتـاشـنیدنرابـه‬
               ‫مدیریـتشـهرییـادآوری کنـد‪.‬بـاایـنشـخصیتعروسـکیبـه‬

                               ‫گف ‌ت ‌وگــونشســت ‌هایمبــامــاهمــراهباشــید‪.‬‬

       ‫چطور یه عروسک مثل تو تونسته به شهرداری منطقه ‪ 6‬برسه؟‬
‫مـن حاصـل فکـر جمعـی یـه تیـم خلاقـم کـه م ‌یخواسـتن‬
‫شــهرداری رو از پشــت میــز بیــارن وســط زندگــی مــردم…‬
‫حــالا هــم اینجــام تــا پــل باشــم بیــن دل شــما و کارای‬

                                                          ‫شهری!‬

              ‫مشکلات زیاده تو منطقه‪ ،‬چطور می‌تونی حلشون کنی؟‬
‫مــن نمــاد مشــارکتم‪ ،‬نــه قهرمــان حــل مســئله‪ .‬مشــکلات‬
‫شــهری وقتــی حــل م ‌یشــن کــه مــردم و نهادهــا بــا هــم‬
‫گفت‌وگــو کنــن‪ ،‬مســئولیت بپذیــرن و اعتمــاد بســازن‪ .‬مــن‬

                  ‫فقــط ایــن گف ‌توگــو رو شــروع می‌کنــم‪.‬‬

        ‫تو که عروسکی‪ ،‬چطور متوجه م ‌یشی مردم چه مشکلی دارن؟‬
‫من عروسـکم‪ ،‬ولی گوشـم همیشـه به دل شـهر و مردمـش بازه!‬
‫هـر جـا بـرم‪ ،‬از حر ‌فهای پشـت لبخندها تـا شـلوغی خیابو ‌نها‬
‫رو م ‌یشـنوم‪ .‬مـردم مثـل کتا ‌بهای بازن که داسـتان مشـکلات‬
‫و امیدهاشـون رو بهـم می‌گن—مـن فقـط نقش مترجـم رو دارم‬

                   ‫کـه این داسـتا ‌نها رو به شـهرداری برسـونم!‬

 ‫شماره ‪ | 18‬خرداد ماه | ‪17 | 1404‬‬
   14   15   16   17   18   19   20   21   22   23   24