Page 82 - 16 & 17 all
P. 82

‫ایستگاه آخر‬                ‫‪82‬‬

‫| ماهــــــــنامه داخـــــــــــــلی‬
‫روابط عمومیهای شهرداری تهران‬
‫شماره ‪ 16‬و ‪ | 17‬فروردین و اردیبهشت ‪1404‬‬

                                  ‫داستان مرگ غلامحسین دروی ‌شخان‬

         ‫سکوتتار درویش‬

‫نخسـتین تصادف منجر به فوت در ایران‪ ،‬شـب سـوم آذرمـاه ‪ ،۱۳۰۵‬در خیابان‬
‫امیریـه تهـران رخ داد؛ و قربانـی آن کسـی نبـود جـز غلامحسـین درویـش‪،‬‬

                                         ‫نوازنده و آهنگسـاز نامـدار ایرانی‪.‬‬
‫صـدا از یکـی از همـان اتومبی ‌لهای تـاز ‌هوارد بود؛ وسـایلی کـه در خیابا ‌نهای‬
‫پایتخـت جـولان م ‌یدادند‪ ،‬خیابـان را ملک خود م ‌یدانسـتند و هر جا دلشـان‬

              ‫م ‌یخواسـت م ‌یرفتند‪ .‬چه کسـی هـم جرئت اعتراض داشـت؟‬
‫مـردم با هراس به سـمت محـل حادثه دویدند‪ .‬ابتدا خواسـتند کالسـک ‌هچی را‬
‫از زیـر درشـکه بیرون بکشـند‪ ،‬امـا ناگهان چشمشـان به مـردی کوچ ‌کاندام‬
‫بـا سـبی ‌لهایی پرپشـت افتاد کـه اندکی دورتـر روی زمیـن افتاده بـود‪ .‬جوی‬
‫خونـی از کنـار سـر او به میانه خیابان سـرازیر شـده بـود‪ .‬وقتی بـه او نزدیک‬
‫شـدند و برگرداندنـدش‪ ،‬دیدنـد مـرد بیهوش اسـت و چیـزی را با تمـام توان‬
‫بـه سـین ‌هاش م ‌یفشـرد‪ ،‬تـاری شکسـته‪ ،‬پیچیـده در دسـتمالی رن ‌گپریده‪.‬‬

                   ‫دسـتانش روی سـی ‌مهای پـار ‌ه تـار ب ‌یحرکت مانـده بود‪.‬‬
‫او غلامحسـین دروی ‌شخـان بـود؛ موسـیق ‌یدان سرشناسـی کـه خیل ‌یهـا‬
‫تصنی ‌فهـای«ز من نـگارم» و «بهـار دلکش» را با صدای سـاز او م ‌یشـناختند‪.‬‬
‫شـب دوم آذر ‪ ،۱۳۰۵‬در تاریـخ بـه عنـوان شـب نخسـتین تصـادف منجـر به‬

                                                 ‫مـرگ در ایـران ثبت شـد‪.‬‬
‫بـه گفته منابـع تاریخی‪ ،‬آن شـب دروی ‌شخان میهمان خانه یکی از دوسـتانش‬
‫در امیریـه بـود‪ .‬برای بازگشـت به خانـه‪ ،‬کالسـک ‌های کرایه کرد‪ .‬اما آن وسـیله‬
‫نقلیـه‪ ،‬بـه جـای آ ‌نکـه او را بـه خانـ ‌هاش برسـاند‪ ،‬مرکـب مرگش شـد؛ و در‬
‫حوالـی پل امیربهادر‪ ،‬نخسـتین قربانی وسـایل نقلیه موتوری در کشـور شـد‪.‬‬
‫پیکـر نیم ‌هجـان دروی ‌شخـان را بـه بیمارسـتان نظمیـه در شـمال امیریـه‬
‫منتقـل کردنـد‪ ،‬اما شـدت آسـی ‌بها چنـان بود کـه پنـج روز بعد درگذشـت‪.‬‬
‫دروی ‌شخـان هنـگام مـرگ ‪ ۵۴‬سـال داشـت‪ .‬او را در گورسـتان ظهیرالدوله‪،‬‬
‫نزدیـک آرامـگاه مراد و مشـوقش‪ ،‬عل ‌یخـان ظهیرالدولـه‪ ،‬به خاک سـپردند‪.‬‬
‫چنـد روز پـس از آن حادثـه تلـخ‪ ،‬کلنـل علینقـی وزیـری‪ ،‬یادبـودی بـرای‬
‫دروی ‌شخـان در مدرسـه عالـی موسـیقی‪ ،‬روبـ ‌هروی کاخ مرمـر‪ ،‬برگـزار کرد؛‬
‫مراسـمی کـه بـه جـای سـوگواری‪ ،‬بـه اجـرای آثـار او و سـخن از موسـیقی‬

                                                        ‫اختصـاص داشـت‪.‬‬
‫غلامحسـین درویـش در سـال ‪ ۱۲۵۱‬خورشـیدی در تهـران متولد شـد‪ .‬نامش‬
‫غلامحسـین بـود‪ ،‬اما پـدرش او را «درویـش» صدا مـ ‌یزد؛ لقبی که بـا او ماند‪.‬‬
‫پـس از تکمیل آموزش موسـیقی نزد آقا حسـینقلی فراهانی‪ ،‬بـه انجمن اخوت‬
‫پیوسـت و همـراه برجسـت ‌هترین موسـیق ‌یدانان آن دوران‪ ،‬گروه موسـیق ‌یای‬
‫تشـکیل دادند که نخسـتین کنسـرت رسـمی ایران را در باغ خانه ظهیرالدوله‬

                                                               ‫برگـزار کرد‪.‬‬
‫اما آ ‌نچـه نام دروی ‌شخـان را ماندگار کرد‪ ،‬تصنی ‌فسـاز ‌یهایش بر سـرودهای‬
‫وطنـی و میهنـی بـود‪ .‬او و گروهـش در دوران مشـروطه‪ ،‬نقشـی پررنـگ در‬
‫موسـیقی ایفـا کردنـد و آثـاری خلـق کردند که سـبک تـاز ‌های در موسـیقی‬
‫ایرانـی پدید آوردند؛ سـبکی که متفاوت با موسـیقی رسـمی و مجلسـی بود و‬

                                   ‫صدای مـردم و ملیـت را در خود داشـت‪.‬‬
   77   78   79   80   81   82   83   84   85   86